پیوند ورود به این هم اندیشی:
https://www.skyroom.online/ch/shahidbeheshtikaraj/daneshjuee
_______________________
انقلاب اسلامی در منطقه چندار
در این آیین فرهنگی که در مسجد جامع روستای تاریخی آجین دوجین برگزار خواهد شد، بخشی از رویدادهای مربوط به انقلاب اسلامی در بخش چندار شهرستان ساوجبلاغ را با ارجاع به اسناد شهربانی و سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک) مرور خواهم کرد.
حسین عسکری
توسط انتشارات سوره مهر
کتاب زندگی و زمانه 85 تن از نامآوران روستای نجمآباد منتشر شد
|خبرگزاری مهر|
کد خبر: 5702313
18 بهمن 1401
کتاب «روستازادگان دانشمند؛ نام آوران روستای نجم آباد استان البرز» نوشته حسین عسکری توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد که زندگی و زمانه 85 تن از نامآوران روستای نجم آباد در آن ارائه شده است. به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «روستازادگان دانشمند؛ نام آوران روستای نجم آباد استان البرز» تازهترین پژوهش حسین عسکری است که با شمارگان 600 نسخه، 409 صفحه و بهای 250 هزار تومان توسط انتشارات سوره مهر در دسترس مخاطبان قرار گرفته است. کتاب دو مقدمه به قلم حکمت اله ملاصالحی و مرحوم سیف الدین نجم آبادی دارد.
کتاب چهار فصل به ترتیب با این عناوین دارد: «درنگی در نجم آباد»، «نام آوران خاندان نجم آبادی»، «نام آوران خاندان ساوجبلاغی» و «دیگر چهرهها». حسین عسکری از معدود پژوهشگرانی است که به تاریخ کهن و معاصر استان البرز توجه ویژه دارد و میتوان او را از جمله معدود البرزپژوهان تخصصی دانست. این کتاب نیز اثری البرزپژوهانه است که به بررسی اجمالی نقش و جایگاه زنان و مردان خاندانهای نجم آبادی و ساوجبلاغی و دیگر چهرههای برخاسته از روستای کهن نجم آباد در این موضوعات پرداخته است: علوم حوزوی همانند فقه، حدیث، حکمت و کلام، جنبش مشروطه خواهی و پیشدرآمدهای آن، رویدادهای انقلاب اسلامی، اصلاحگری و نواندیشی دینی، زبان و ادبیات فارسی، عربی و ترکی، پزشکی و علوم وابسته به آن، رشتههای هنری اعم از خوشنویسی، موسیقی، نقاشی، سینما، خدمات اجتماعی مثل ساخت مساجد، مدرسه و بیمارستان. فصل اول این کتاب ذکر تاریخچهای است از روستای کهن نجم آباد به همراه ویژگیهای جغرافیایی آن و البته ارائه اسنادی تاریخی و بررسی جایگاه این منطقه در تاریخ معاصر بویژه از رخداد مشروطه به بعد. در فصل دوم کتاب زندگینامه شخصیتهایی چون شیخ هادی نجم آبادی، آغابیگم نجم آبادی (دختر شیخ هادی)، ابوالفضل نجم آبادی، افسانه نجم آبادی، محمدتقی مجتهد نجم آبادی، مهدی نجم آبادی و… ارائه شده است. این فصل بخش دومی هم به عنوان دیگر چهرههای خاندان نجم آبادی دارد و درختواره نام آوران این خاندان به همراه ارائه مفصل حکایتهایی از زندگی و زمانه آیتالله حاج شیخ هادی نجم آبادی. در فصل سوم کتاب شخصیتهایی چون حسن اعتمادی، حکیمه دبیران، شفیع دبیران (دبیر افخم)، تقی ساوجبلاغی (دبیر اعلم)، عباس علی سَحبان، مصطفی سحبان و… معرفی شده و درختواره نام آوران خاندان ساوجبلاغی ارائه شده است. در فصل چهارم کتاب نیز شخصیتهایی چون سیدزین العابدین حسینی، محمدحسن و محمدحسین نجم آبادی، مصطفی و ناصر نجمی، محمدباقر خرقانی و… معرفی شدهاند. بخش دوم این فصل نیز نام آوران روستای نجم آباد در یک نگاه، نام دارد.
یکی از ویژگیهای مهم این کتاب معرفی تفصیلی از زندگینامه و آرا و افکار آیتالله شیخ هادی نجم آبادی است. عسکری پیشتر نیز در تحقیقات خود به شیخ هادی پرداخته بود، اما در این کتاب به تفصیل به واکاوی این شخصیت برجسته عصر بیداری ایرانیان پرداخته است. شیخ هادی متفکری قرآنگرا بود و در تنها کتابی که از او برجای مانده یعنی «تحریر العقلا» گرویدن به قرآن را کاری عقلانی معرفی میکند. او نسبت به تهیدستان بسیار فروتن و مددکار بود. در خانه او همواره به روی مردم باز بود تا بدون هیچگونه چشمداشت مادی به آنها کمک کند. او دغدغه انسان داشت و به همه سفارش میکرد که بشر دوست، فروتن و مخالف تکبر و استبداد باشند. شیخ هادی به شدت مخالف استبداد بود و همیشه حامی آزادی خواهان و روشنفکران. آزادی مردم را در آگاهی آنها میدانست و برای آزادی مردم پشت و پناه و حامی همه کسانی که منادی آزادی بودند. او به عنوان یک روحانی روشنفکر به روشنی دریافته بود که برای آگاهی هرچه بیشتر ایرانیان شیوههای سنتی آموزش پاسخگو نیست. به همین مناسبت وی از میرزا حسن رشدیه در راه تأسیس مدارس نوین حمایت کرد. در این راستا شیخ هزینه تحصیل دانشآموزان بیبضاعت را نیز عهدهدار میشد. همچنین همسر شیخ و دخترش «آغابیگم نجمآبادی» نیز با تأسیس انجمن مخدرات وطن گام مهمی در راستای فعالیتهای عام المنفعه به نفع زنان برداشتند که یکی از آنها تأسیس مدرسهای با عنوان «مدرسه دختران» در جنوب شهر تهران بود. شیخ هادی هرگونه مسائلی را که باعث ذلت انسان میشد حرام میدانست. یکی از فتاوای او تحریم دائمی استعمال دخانیات اعم از توتون، تنباکو و تریاک در همه اوقات بود. به همین دلیل در جلسهای که به منظور اعلام فتوای میرزای شیرازی در تهران تشکیل شده بود شرکت نکرد، چرا که آن فتوا صرفاً مبتنی بر حرمت موقتی بود. در زمینه سیاست نیز شیخ را «معلم مشروطه» نام نهادهاند، چرا که همه کوشندگان بیداری ایرانیان از اصحاب او بودند. به دلیل فعالیتهای آزادی خواهانه آقا سیدجمال الدین اسدآبادی، شیخ هادی نیز از جمله اصحاب او قرار گرفت. نقل است که به او گفت که پیش از هرچیز بیاید و برای مردم از معنای آزادی در کلام الله مجید درس بگوید. همین نکته نشان دهنده اهتمام او به اسلام سیاسی است. برخی از به اصطلاح مورخانِ امروز، به دلیل ضدیتشان با مشروطه تلاش کردند تا به تخریب شخصیت شیخ هادی بپردازند، چرا که تخریب او زمینههای تخریب نهضت انقلابی و تابناک مشروطیت را نیز فراهم میآورد. بنابراین بحث درباره شیخ هادی و معرفی شخصیت او به نسل جدید اهمیت بسیاری دارد. از این نظر اهتمام حسین عسکری - که از مورخان بهنام است - به شخصیت شیخ هادی قابل توجه است.
حسین عسکری در بخشی از پیشگفتار خود بر این کتاب چنین نوشته است: «ایده اصلی نگارش این کتاب مدیون گفتوگو نامه نگاریهای صاحب این قلم با شادروان استاد دکتر سیف الدین نجم آبادی - زبانشناس و ایرانشناس نامی و نوه فاضل آیتالله حاج شیخ هادی نجم آبادی - است. ایشان کریمانه با نادیده گرفتن فاصله جغرافیایی استان البرز و هیدلبرگ آلمان، اسناد و منابع کمیابی را در اختیارم قرار دادند و ضمن اصلاح و تکمیل دانستههایم درباره خاندان نجم آبادی، مرا چند باره به تألیف چنین کتابی تشویق کردند. در همین راستا، نگارش مدخل نجم آبادی در جلد شانزدهم دایره المعارف تشیع به مثابه مطالعه اکتشافی و آغاز فیش برداریهای این کتاب بود. پس از برگزاری کنگره و آئین بزرگداشت آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی در سالهای 1376 و 1378 ش در ساوجبلاغ و تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، زندگینامه شیخ هادی و 24 تن از مفاخر روحانی خاندان نجم آبادی را به قلم مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی دوانی در یک کتاب 104 صفحهای منتشر کرد. در ادامه هم کتابهای زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی دکتر محمود نجم آبادی و آیت الله حاج شیخ میرزا ابوالفضل نجم آبادی در سالهای 1378 و 1388 شمسی منتشر شد. با این همه شاید اشاره به زندگی، زمانه و آثار 85 تن از نام آوران روستای نجم آباد در قالب خاندانهای علمی و فرهنگی و همچنین ارائه مطالب مستند، تصاویر کمتر دیده شده و اسناد تازه، از ویژگیهای متمایز کتاب پیشرو باشد. نام این کتاب را از حکایت دوم باب هفتم گلستان جناب سعدی برگرفتهام. دلیل دیگر توجه و علاقه دوچندانم به این نام، ذوق سلیم، شادروان دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی در کتاب «حماسه کویر» است. ایشان در فصل «روستازادگان دانشمند» به نام شریف آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی و خاستگاه ایشان پرداخته است.»
خبر فوق در خبرگزاری صدا و سیما
معرفی این کتاب در وب سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی
روستازادگان دانشمند: نامآوران روستای نجمآباد استان البرز/ نویسنده حسین عسکری؛ با مقدمه دکتر سیفالدین نجمآبادی، دکتر حکمتاله ملاصالحی؛ ویراستار اسماعیل آلاحمد؛ [برای] دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری مراکز استانی (استان البرز). تهران: شرکت انتشارات سوره مهر، 1401، 408 صفحه.
معرفی این کتاب در وب سایت انتشارات سوره مهر
نقشه ای برای بی آبرویی شیخ در کرج
پژوهشگران تاریخ معاصر، یکی از دلایل اصلی سقوط حکومت پهلوی را تشکیل و فعالیت «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» موسوم به (ساواک) می دانند. سازمانی جهنمی که به اصول انسانی، اخلاقی، شرعی و قانونی پایبند نبود و به طور مطلق دستش را برای انجام اقدامات مختلف علیه مخالفان حکومت باز می دید. ساواکیان تحقّق «هدف» یعنی بقای حکومت پهلوی را «با هر وسیله ای»، روا می دانستند و جهنمی را برای مردم سالاری و آزادی های مشروع مردم مظلوم ایران پدید آورده بودند.
این مقدمه را نوشتم تا اسنادی کمتر دیده شده در پیوند با عملکرد ساواک در استان البرز را توضیح دهم.
آیت الله شیخ حسین لنکرانی، فعال سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی و مشهور به «مرد دین و سیاست» است که بخشی از عمر صد ساله خود را در کرج و ساوجبلاغ گذراند و در 19 خرداد 1368درگذشت. منزل و باغ او در محله حصار کرج، محل دیدار و گفت و گوهای چهره های مذهبی و سیاسی مخالف حکومت پهلوی بود. امام خمینی هم بین سال های 1339تا 1342به این منزل رفت و آمد میکرد. اعتراض به قرارداد خفت بار وثوق الدوله در سال 1298، راه اندازی روزنامه اتحاد اسلام در سال 1303، نمایندگی مردم اردبیل در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، ستیز با بلوای جمهوری خواهی رضا خان در سال 1302، تبعید به منطقه کلات نادری و مشهد به وسیله رضا خان در سال 1303، ارتباط گرم با آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی و شهید سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی (رهبر جمعیت فداییان اسلام)، حمایت از ملی شدن صنعت نفت ایران و مشارکت در قیام 15 خرداد 1342 از فرازهای مهم کارنامه سیاسی آیت الله لنکرانی است. آیت الله لنکرانی در پی فعالیت های ضد استعماری و انقلابی، چندین بار از سوی رضا شاه پهلوی تبعید شد. مرحله دوم تبعید او در سال 1305 رخ داد و این زمانی بود که شیخ، اسناد دولتی و محرمانه مربوط به شیخ مهدی خالصی و فرزندش شیخ محمد خالصی زاده (درگذشت 1342) را در روزنامه اتحاد اسلام افشا کرد و این موضوع سبب درگیری او با رییس کل نظمیه شد. رییس نظمیه در 25 اردیبهشت 1305ش طی گزارشی به محمدعلی فروغی رییس الوزراء وقت، از او خواست که چون آیت الله لنکرانی در تهران منشأ اختلال در اذهان و امنیت عمومی می باشد، موارد پیش گفته را با رضا شاه در میان گذارَد تا در صورت موافقت او، شیخ به خارج از کشور تبعید شود که در این مرحله، آیت الله لنکرانی مدتی به منطقه ساوجبلاغ تبعید گردید. محل دقیق و مدت این تبعید روشن نیست.
مجموعه اسناد ساواک و شهربانی درباره آیت الله لنکرانی در کتابی 640 صفحه ای در پاییز 1383 منتشر شده است. بخشی از این اسناد درباره رویدادهای مربوط به سکونت او در شهر کرج است. قدیمی ترین سند این مجموعه، نامه ای است که سرهنگ پورکارگشا رییس وقت اداره کارآگاهی در 29 آذر 1327 به کلانتری مستقل کرج درباره مراقبت از جلسات سیاسی در منزل آیت الله لنکرانی نوشته است.در 5 بهمن 1340 گزارشگر ساواک درباره او نوشته است: «در بین اهالی کرج معروفیت دارد و حسن شهرت. اهالی کرج عموماً نسبت به وی احترام می گذارند و بعضی مواقع در محافل نیز سخنرانی میکند.» همچنین مخبر ساواک در گزارش 28شهریور 1341، آیت الله لنکرانی و آیت الله سید حسن مدرسی یزدی را «دو روحانی تقریباً با نفوذ کرج» توصیف کرده است. از اسناد ساواک برمی آید که او بر مقامات حکومتی کرج نفوذ داشت؛ به طور مثال در 8 بهمن 1340 مأمور ویژه ساواک گزارش کرده که جلسه ای با حضور بهاء (شهردار کرج)، پرویزیان و زرندی (اعضای انجمن شهر) و جاوید (رییس بانک ملی) در منزل آیت الله لنکرانی درباره عملکرد سعیدی (فرماندار کرج) برگزار شده است.
در سال 1349حوصله اداره کل سوم ساواک (بخش امنیت داخلی)، از دست شیخ مبارز کرج سر می رود و در 14تیر همان سال دستور می دهد طرحی را برای «تضعیف و خفیف کردن» شیخ تدارک ببینند. در 22تیر 1349نواب (رئیس ساواک تهران) پیشنهاد می دهد برای بی آبرو کردن شیخ در بین مذهبی ها، به او تهمت کمونیست بودن و عضویت در حزب توده ایران زده شود. قرار می شود اعلامیه ای در 300نسخه با امضای جعلی «جمعی از روحانیون تهران» تنظیم و با رعایت اصول امنیتی، در محافل مذهبی و حوزوی پخش شود.حیطه بندی و دقت حفاظتی در تنظیم و توزیع این اعلامیه دروغین، به اندازه ای رعایت شده بود که یکی از مخبران ساواک در 11آذر 1349در گزارشش این اعلامیه را به جریان میرزا یوسف شعار تبریزی و آیت الله سید ابوالفضل برقعی قمی (از چهره های جریان قرآنیون شیعه) نسبت داده است. واکنش آیت الله لنکرانی هم جالب است همان مخبر ساواک نوشته که شیخ این اعلامیه را دیده و گفته ماتحتش را با آن پاک کرده است...!
_____________ روایت هایی از مرد دین و سیاست _____________
- آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب: «خدا مرحوم آقا شیخ حسین لنکرانی، روحانی سیاسىِ کهنه کار قدیمی را رحمت کند. ایشان سال های 53 و 54 یا شاید هم زودتر - سال های اواخر دهه چهل - وضعیت رژیم طاغوت را تشبیه می کرد به کسی که روی یک گنبدی رفته و یک دستمال ابریشمی هم دستش است که توی آن پر از گردوست؛ و گوشه این دستمال وا شده و گردوها همین طور دارد می ریزد؛ این می خواهد این گردو را بگیرد، یک گردو از آن طرف می افتد، یک گردوی دیگر، یک گردوی دیگر، خودش هم روی گنبد است! بالاخره آدم روی زمین صاف، باز می تواند گردوها را هر جور هست جمع کند. به نظر من امروز نظام سلطه در مواجهه با حرکت اسلامی یک چنین حالتی دارد. جاپایش محکم نیست.»
- آیت الله شیخ علی پناهاصلانی اشتهاردی (درگذشت 1387): «مرحوم لنکرانی خیلی علاقه مفرطی نسبت به حضرت امام خمینی که در تابستان سال 1341 مدتی در شهرستان کرج در [محله] حصار منزل کرده بود، ابراز می داشت و برای احترام امام که او را دعوت کرده بود، از کثیری از معاریف کرج، از روحانی و اداری، دعوت به عمل آورده بود. مرحوم آیت الله لنکرانی در مدت توقف حضرت امام در کرج، اکثر ایام را پیش امام می رفت و مفاسد اعمال پهلوی را برای ایشان بازگو می کرد و قطعاً بدین وسیله اطلاعات حضرت امام نسبت به دستگاه فاسد بیشتر می شد... من خودم از مرحوم آیت الله لنکرانی به دو گوش خود شنیدم که می فرمود: قربانِ خاک پای حاج آقا روح الله بروم. با اینکه چندین سال مسن تر از ایشان بود.»
- حسین شاه حسینی (درگذشت 1396): «من اولین بار در همین باغ شیخ حسین لنکرانی، خدمت مرحوم آیت الله خمینی رسیدم... ایشان در باغش از حضرت آیت الله خمینی و رجال دیگر پذیرایی می کرد. در تابستان یک سال، که تاریخش الان یادم نیست، ایشان آقای [سید حسن] مدرسی [سریزدی] و آقای خمینی را در باغ خود مهمان کرده بود. چون آقای خمینی جزء شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری [یزدی] بود و این آقای مدرسی هم که در کرج می زیست، در جرگه شاگردان مرحوم حائری قرار داشت. حاج آقا مصطفی و همچنین حاج احمد آقای خمینی هم کراراً به باغ آقای لنکرانی می آمدند.»
- شیخ جعفر جوادی شجونی (درگذشت 1395): «حدود ده سال پیش از پیروزی انقلاب [اسلامی] به کرج دعوت شدم. علت آن هم فوت مادر آیت الله شیخ حسین لنکرانی از انقلابیون قدیمی بود. پس از آنکه برای این مسأله در مسجد جامع کرج مراسمی برپا شد و در آنجا منبر رفتم، سخنان من مورد توجه قرار گرفت و از آن زمان به بعد اهالی کرج در ایام ماه صفر به خصوص در دهه آخر آن برای سخنرانی از من دعوت به عمل آوردند.»
منابع
سعیده محرمی؛ سمیر کتف، آفتاب حصار، ص 28، 31، 32؛ شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص 2، 20، 22، 36، 38، 268، 275، 285، 290، 293، 299؛ گلشن ابرار، ج 6، صص 261 - 271؛ حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضا شاه، ص 379؛ حمید کرمی پور، انقلاب اسلامی در کرج، ص 73، 126؛ علی ابوالحسنی (منذر)، «آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی، از تعامل تا تقابل با آمریکا»، قسمت اول، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ش 28، ص 7؛ همان نویسنده، «روابط و مناسبات آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی و امام خمینی 1324 - 1368ش»، قسمت اول، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، ش 21 و 22، ص 7، 38، 41؛ مهدی ابوطالبی، «بیناترین به احوال رجال ایران»، ماهنامه معارف، ش 114، ص 49؛ حسین عسکری، بیداری دشت کهن، ص 218؛ محمد شریف رازی، اختران فروزان ری و طهران یا تذکره المقابر فی احوال المفاخر، ص 105؛ پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مدظله العالی)، 2 تیر 1389.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «نقشه ای برای بی آبرویی شیخ در کرج»، ماهنامه قاف البرز، سال چهارم، شماره 11، بهمن 1401، صفحه 6.
آیت الله شیخ حسین لنکرانی در سال های پایانی عمر، شهر کرج
سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مسجد جامع شهر کرج
از چپ: آیت الله سید محمود علایی طالقانی، آیت الله شیخ حسین لنکرانی، شیخ ابوذر بیدار
سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مسجد جامع شهر کرج
از چپ: آیت الله شیخ حسین لنکرانی، آیت الله سید محمود علایی طالقانی، استاد محمدتقی شریعتی
مجموعه اسناد ساواک و شهربانی درباره آیت الله لنکرانی در پاییز 1383 منتشر شده است.
اسناد مورد اشاره سازمان اطلاعات و امنیت حکومت پهلوی (ساواک)
آثار باستانی زنانه در استان البرز قدمت هشت هزار ساله دارد
|حسین عسکری|
جمعه 23 دی 1401
روز زن
«زن» با «زندگی» هم ریشه است و از این جهت خداوند حکیم، «زایندگی» را به این موجود عاشق (مادر) سپرده است. چرخ زندگی به دست زنان می چرخد. اگر ناامید و متوقف شوند، زندگی متوقف می شود. اگر بمیرند، «شور و نشاط زندگی» را با خود می برند. به همین جهت برای ما مرگ مادر، سوگناک تر و سنگین تر از مرگ پدر است. این مقدمه کوتاه را نوشتم تا عرض کنم توجه به زن در یافته های باستان شناسی استان البرز، قدمت هشت هزار ساله دارد. تاکنون به همت باستان شناسان ایرانی، دو اثر زنانه از محوطه های باستانی «اُزبکی» و «موشه لان تپه اسماعیل آباد» به دست آمده که نشانگر حضور دیرپا و موثر زنان در فرهنگ و تاریخ استان البرز است:
سفال هفت هزار ساله نیایش زنان
محوطه باستانی موشه لان تپه اسماعیل آباد در شهرستان ساوجبلاغ، قدمت هفت هزار ساله دارد. در کاوش های مهندس علی حاکمی در سال 1337 سفالی زیبا به قطر 22 و ارتفاع 5/17 سانتیمتر به دست آمده که دارای نقش دو زن است که دستان باز رو به بالا دارند. این سفال ارزشمند که متعلق به هزاره پنجم پیش از میلاد مسیح است، در موزه ملی ایران نگهداری می شود. پژوهشگران بر این نظرند نقش و کاربری این سفال، آیینی بوده است.
جیران بانوی هشت هزار ساله
«جیران تپه» یکی از ده تپه باستانی محوطه ازبکی در شهرستان نظرآباد است که با دو متر ارتفاع در فاصله 250 متری جنوب غربی تپه مرتفع ازبکی (دژ مادی) و 300 متری شمال شرقی «یان تپه» قرار دارد. به کوشش استاد دکتر یوسف مجیدزاده، در آن استقرارهایی همزمان با یان تپه (کهن ترین تپه محوطه باستانی ازبکی) یعنی هزاره های هفتم و ششم پیش از میلاد مسیح شناسایی شده است. غنی ترین تدفین جیران تپه، متعلق به یک زن با جایگاه اجتماعی بالا است. در کنار «جیران بانو» ظرف هایی زیبا و ظریف و زیورهای مرمرین با حدود هزار مهره به دست آمده است. دو ظرف بزرگ میوه خوری پایه دار، یک پیاله مرمرین که در نهایت استادی تراشیده شده، یک وسیله مرمرین دیگر با یک میله مسی که تصویر می شود میله سرمه کشی باشد و دستبند و گردنبند مرمرین، از اشیاء و ظرف های دفن شده همراه این خاتون باستانی هشت هزار ساله است.
این دو یافته ارزشمند باستانی، برگی مهم از کتاب خواندنی «زن در فرهنگ و تاریخ استان البرز» است که امیدوارم با حمایت نهادهای فرهنگی نوشته شود. در پایان پیشنهاد می شود برای پاسداشت تاریخی مقام زن و تأکید بر نقش فرهنگی و تمدن ساز آن، طرحی هنری از این دو اثر باستانی تهیه شده و در معابر یا اماکن عمومی کلانشهر کرج (مرکز استان البرز) نصب شود.
- نشر نخست این مقاله در: حسین عسکری، «شواهدی از حضور باستانی زن در البرز»، روزنامه پیام آشنا، سال نهم، شماره 2226، چهارشنبه 28 دی 1401، صفحه 3
این مقاله در روزنامه پیام آشنا
___________________________________
________________________
تاریخ البرز به روایت حسین عسکری
بخش سی و نهم
برنامه ماه نشین
شبکه البرز
تهیه کننده: محمد فنایی
22 دی 1401
________________________
سفال هفت هزار ساله نیایش زنان، به دست آمده از محوطه باستانی موشه لان تپه اسماعیل آباد
شهرستان ساوجبلاغ، استان البرز
تدفین هشت هزار ساله جیران بانو در محوطه باستانی ازبکی
شهرستان نظرآباد، استان البرز
زیورهای مرمرین تدفین هشت هزار ساله جیران بانو
ظرف های موجود در تدفین هشت هزار ساله جیران بانو
روز چهارشنبه 14 دی 1401 به دعوت آقای محمد فنایی تهیه کننده برنامه تلویزیونی «ماه نشین» - که روزهای فرد ساعت 21 از شبکه البرز پخش می شود - رفتم خانه هنرمندان کرج. پشت دوربین آقای علی کریمی قرار داشت و برنامه های زیر ضبط شد:
- امیرکبیر و رودخانه کرج
- زن در فرهنگ و تاریخ البرز
- مدافعان البرزی فدائیان اسلام
- روستای صحت آباد اشتهارد
- میراث پادوسبانان در البرز
- شاعر و هنرمند روشندل البرزی
- حقوقدان نامدار البرزی
- کاخ ناصری در شهرستانک کرج
پیش از این، 36 قسمت از این مجموعه از شبکه البرز پخش شده است. امیدوارم این تکاپوهای البرزشناسانه، در شناخت و معرفی فرهنگ و تاریخ زادگاهمان البرز عزیز موثر باشد.
جان به قربان وطن باد که در مذهب عشق
به جز از عشق وطن یاد نداد استادم
حسین عسکری
بخش سی و هفتم
18 دی 1401
____________________
بخش سی و هشتم
20 دی 1401
____________________
بخش سی و نهم
22 دی 1401
____________________
بخش چهلم
27 دی 1401
____________________
بخش چهل و یکم
2 بهمن 1401
____________________
بخش چهل و دوم
6 بهمن 1401
____________________
بخش چهل و سوم
10 بهمن 1401
____________________
آیین چهارشنبه سوری در استان البرز
گفت و گوی زنده تلفنی حسین عسکری با شبکه البرز درباره آیین چهارشنبه سوری
24 اسفند 1401
گستره سرزمین قزوین و آن چشمان عاشق و تیزبین
سوگمندانه جناب استاد دکتر ناصر تکمیل همایون ایران پژوه، تاریخ نگار و جامعه شناس نامدار در 25 آبان 1401 درگذشت و جامعه علمی و فرهنگی ایران را سوگوار کوچ خود کرد. توفیق آشنایی با استاد از سال 1384 نصیب بنده شد. در آن سال ها، کتاب ناقابلی با عنوان «دشتی به وسعت تاریخ» درباره فرهنگ و تاریخ غرب استان البرز فعلی آماده کرده بودم و در به در دنبال استادی می گشتم که مقدمه ای بر آن بنگارد تا در اصطلاح «نکره مضاف، کسب تعریف کند!» دوست عزیزم آقا رضا صمدیها (نویسنده و قزوین شناس) واسطه فیض شد و در اواخر تابستان 1384 در یکی از اتاق های «دفتر پژوهش های فرهنگی» در خیابان ایرانشهر تهران خدمت استاد رسیدم .
خام بودم و آداب گفت و گو و مواجهه دقیق و درست با استاد را بلد نبودم. استاد پدرانه و با مهربانی و شوخ طبعی مخصوص خودش، نسخه دست نویس کتاب را ورق زد و با دقت بخش هایی از آن را خواند و نکات ارزشمندی را درباره «وضعیت فرهنگی و تاریخی منطقه ساوجبلاغ» در پیوند با «سرزمین قزوین» گوشزد کرد. در نهایت به جهت سه موضوع مهم مورد اشاره در کتاب (محوطه باستانی اُزبکی، روستای احمدآباد مصدق و آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی)، کریمانه مقدمه ای شش صفحه ای نوشت که زینت بخش آن کتاب ششصد صفحه ای است. محوطه باستانی ازبکی با آثاری پیوسته از هزاره هفتم پیش از میلاد مسیح تا دوره ایلخانیان، روستای احمدآباد مصدق از توابع شهرستان نظرآباد استان البرز به عنوان تبعیدگاه و مدفن نخست وزیر ملی ایران دکتر محمد مصدق (درگذشت 1345ش) و آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی (درگذشت 1281ش) فقیه نواندیش، آزادی خواه و قرآن پژوه عقل گرای روزگار قاجار، این شاگرد کوچک را با آن استاد بزرگ پیوند داد.
شادروان استاد تکمیل همایون در همان دیدار، ضمن برشمردن ویژگی های «مرزهای جغرافیایی و سیاسی»، بر اصالت و دیرپایی، «مرزهای فرهنگی و تاریخی» سرزمین قزوین تأکید کرده و در مقدمه کتاب نوشتند: «هر منطقه در پیوند با منطقههای همجوار معنای علمی پیدا میکند. منطقه ساوجبلاغ بدون توجه به ملک ری نارسایی دارد. منطقه ری باستان یا تهران امروزی در سمت شرق قزوین قرار دارد و گهگاه درکتابهای تاریخی و جغرافیایی، قزوین را در بخش غربی تهران (ری) دانستهاند، اما این دو منطقه و نیز منطقه ساوه، در عین ادغام فرهنگی هریک ویژگی جغرافیایی خود را داشتهاند لکن به نوعی در پیوستگی با ساوجبلاغ بودهاند. حد و مرز غربی منطقه ری به طور دقیق روشن نیست اما با قید احتیاط از ناحیه شمال روستاهای کن و سولقان و سنگان (آخرین حد غربی قصران) در زمره آبادیهای کوهپایه ری به شمار میآیند و روستاهای کوچک کوهک و فیروز بهرام در ناحیه مرکزی و علیآباد شهریار (نه علیآباد تهران = ایستگاه راهآهن) در ناحیه جنوبی، غربیترین ناحیههای ری باستان هستند و رود کرج به گونهای میتواند مرز نسبی ری و قزوین را مشخص نماید. بدینسان بخشی که امروز با نام ساوجبلاغ (در غرب رودخانه کرج) شناخته شده، شرقیترین منطقه سرزمین قزوین است و تقسیمبندیهای کنونی نه تنها در این بخش از ایران، بلکه در بخشهای دیگر نیز مبتنی بر خواستههای حکومتی است و ویژگیهای تاریخی و پارهفرهنگی بسیار اندک مورد توجه قرار گرفته است. وابسته کردن هشتگرد و نظرآباد به تهران و وابسته ماندن آبیک و قشلاق به قزوین از این نوع تقسیمبندیهای غیر فرهنگی حکومتها است. حال آنکه این روستاهای کهن با داشتن فاصلههای بسیار اندک، قرنها با یکدیگر زندگی مشترک و سازندگی کمالبخش داشتهاند و از توابع قزوین به شمار رفتهاند و اینک هریک سرنوشت جدیدی پیدا کردهاند...»
استاد در پایان نوشتار خود، نکته ای را مشفقانه و هوشمندانه به دست اندرکاران تقسیمات کشوری و ساکنان منطقه ساوجبلاغ یادآوری کرده اند: «در پایان این نوشتار، یادآوری یک نکته به عنوان گوشزد انسانی و علمی و ایراندوستانه به کاربدستان حکومتی به ویژه آنان که در وزارت کشور و در سازمان تقسیمات کشوری خدمت میکنند، لازم به نظر رسید خاصّه اکنون که میهن ما در موقعیت توسعه و سازندگی بدون مطالعه قرار گرفته است؛ گسترش تهران به صورت غیرعقلانی از همه طرف و سکونت دادن پانزده میلیون جمعیت در آن، تبدیل شدن دهستان زیبای کرج به دومین شهر پرجمعیت ایران، ایجاد شهرکهای متعدد و بلعیدن روستاهای حاصل خیز و دهکدههای تاریخی، توسعه بیحد و حصر فضای شهری و جذب گروهگروه مردم کارخواه و زحمت کش از سراسر ایران در این منطقه به دور از نظام تولیدی مبتنی بر اقتصاد منطقی، وضعی را پیش آورده که طبق تخمین جمعیتشناسان، نفوس تهران در حد یک چهارم جمعیت کل کشور خواهد رسید و این امر نه تنها هویتهای منطقهای - قومی و پارهفرهنگی این خطه را آشفته میسازد بلکه با تخصیص درآمدهای ملی به ساکنان تهران بزرگ و چند شهر همانند دیگر، حق حیات ملی دیگر ایرانیان را در معرض آسیبهای غیر قابل جبران قرار خواهد داد. به بیان دیگر گویی ایران و منافع حاصل در آن به منطقهای تعلق دارد که اندک اندک به صورت کشور درآمده و معضلات بسیاری را به لحاظ جامعهشناسی و روانشناسی و اقتصاد و حیات انسانی پدید آورده است. ساکنان ساوجبلاغ تاریخی باید به سهم خود در برابر این حرکت ضد فرهنگی مقاومت کنند و از گذشتههای پویای خود بهره گیرند و با بهرهگیری صحیح از شهرسازی و معماری بر پایه مورفولوژی سنتی- تاریخی، شهر پربار و فرهنگساختهای را در سرزمین تاریخی خود پدید آوردند. روستاهای کهن را نوسازی کنند. زمینهای کشاورزی و مزروعی را حفاظت نمایند. با پدیدآوردن جنگلهای کوچک و بزرگ، زندگی سبز و روحافزایی را بنیان نهند که در خور خانه و کاشانه کهن و همآهنگ با پیشرفت و تولید و شادمانی باشد...»
همین آشنایی باعث شد که به توصیه جناب استاد، مقاله ای با عنوان «شیخ هادی نجم آبادی یکی از پیشگامان مشروطه خواهی» نوشتم که در سال 1384 در جلد دوم مجموعه مقالات «مشروطه خواهی ایرانیان» منتشر شد. چاپ این مقاله و تشویق های مستمر استاد، موجب شد که به پژوهش های بیشتری درباره نام آوران خاندان علمی و فرهنگی نجم آبادی بپردازم که کتاب مستقل «روستازادگان دانشمند» و «مدخل خاندان نجم آبادی» در جلد شانزدهم و پایانی دایره المعارف تشیّع حاصل آن است. استاد تکمیل همایون شیفته حاج شیخ هادی نجم آبادی بود و نام آوران این خاندان در شهر تهران را به خوبی و از نزدیک می شناخت.
همچنان مهر استاد تکمیل همایون به این نوقلم ادامه یافت تا اینکه در سال 1389 به همراه سرکار خانم دکتر شوکت مقیمی (استاد جغرافیای دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی) و سرکار خانم دکتر رسانا حشمتی پور، روزی میهمان ما در شهر نظرآباد کرج بودند. خانم دکتر حشمتی پور در آن سال ها، زیر نظر این دو استاد، مشغول پژوهشی درباره «جاده ابریشم در گذرگاه سرزمین قزوین» بود. استاد تکمیل همایون همراه دانشجویش شده بود تا آثار جاده ابریشم را در منطقه تاریخی ساوجبلاغ از نزدیک ببیند و راهنمایی اش کند. پس از صرف ناهار و استراحت در منزل برادرم علی آقا عسکری، راهی محوطه باستانی ازبکی و کاروانسرای صفوی ینگی امام در شهر هشتگرد شدیم. استاد در آن سال به جهت سکته ای خفیف، به سختی راه می رفت. اصرار کرد و گفت حیف است تا محوطه باستانی ازبکی برویم و بقایای «دژ مادی» برفراز تپه 26 متری آن را نبینیم. برادرم دست مهربان استاد را محکم گرفته بود. تا برسیم به دژ مادی، با حوصله از دوره ماد و ویژگی هایش برایمان گفت و بارها از جناب استاد دکتر یوسف مجیدزاده (سرپرست گروه کاوش محوطه باستانی ازبکی) به نیکی یاد کرد. افسوس که از آن روز خاطره انگیز، تصویری برجای نمانده است.
استاد تکمیل همایون عاشق دکتر محمد مصدق بود و مبارزات ضد استبدادی و استعماری او را همواره می ستود. در یکی از دیدارهایم، چند دست خط از مرحوم دکتر مصدق را به بنده سپرد و گفت: «ظاهراً جایی چاپ نشده، در چاپ دوم کتابت در بخش مربوط به احمدآباد از آنها استفاده کن.» استاد بزرگوارانه در نگارش مقاله «دکتر مصدق در پهنه آموزش و دانش» که در شماره 75 مجله بخارا (فروردین 1389) به چاپ رسیده، به کتاب ناقابل این شاگردش استناد کرد؛ روایتی شفاهی درباره تعمیر بقعه امامزاده جعفر در نزدیکی روستای احمدآباد به همت دکتر مصدق.
دگرباره استاد فرزانه، در شماره نخست مجله نامه ایران و اسلام (تابستان 1391) بنده را مورد نوازش و لطف قرار دادند و در مقاله ای با عنوان «در مفهوم ایران پژوهی» به تکاپوی ناچیز بنده در زمینه «ساوجبلاغ شناسی» اشاره کرده و نوشتند: «در سال های اخیر با نیت فرهنگی و علاقه مندی منطقهای، سمینارهایی تشکیل شده است چون کرمان شناسی، فارس شناسی، بوشهرشناسی، قزوین شناسی و جز اینها، حتی یکی از دوستان فرهنگی نگارنده، که کتاب خوبی انتشار داده روزگاری سخن از ساوجبلاغ شناسی به میان آورده بود. در همین جا باید خاطرنشان کرد که این نوع حرکت های به اصطلاح علمی با عنوان «شناسی» در کشورهای دیگر دیده نمیشود اما مطالعات منطقهای در همه کشورها دیده میشود. در ایران چون بیم سوء استفادههایی دیده میشود زیر عنوان ایران شناسی استان کرمان، ایران شناسی استان بوشهر و ایران شناسی استان قزوین جایگزین عنوان های پیشین گردید که اگر به جای ایران شناسی واژه درست ایران پژوهی به کار میرفت اشکال دیگری وجود نداشت...»
جناب استاد دکتر ناصر تکمیل همایون، صادقانه مُنادی و مصداق ویژگی ها و فضیلت های اخلاقی همچون مهربانی، دلسوزی، سعه صدر، وفاداری، صداقت، اشتراک دانش، شاگردپروری و وطن دوستی بود. خدا کند این صفات متعالی را از استاد آموخته باشم...
جان به قربان وطن باد که در مذهب عشق
به جز از عشق وطن یاد نداد استادم
- نشر نخست این یادداشت در: حسین عسکری، «گستره سرزمین قزوین و آن چشمان عاشق و تیزبین»، در روزنامه ولایت قزوین، سال 38، شماره 4957، یک شنبه 4 دی 1401، صفحه 5.
[برای واضح شدن تصویر، روی آن کلیلک کنید]
بخشی از مقدمه استاد دکتر ناصر تکمیل همایون بر کتاب«دشتی به وسعت تاریخ» نوشته حسین عسکری
یادمان استاد فرزانه فقید ناصر تکمیل همایون در روزنامه ولایت قزوین
«ایستا»، روستایی نشسته در سنت!
قریب چهل کیلومتر از جاده پرپیچ و خم طالقان را که طی میکنی به روستایی برمیخوری که بدور از هیاهوی مدرنیسم هنوز در سپهر سنت توان میآزماید. چندان که ارابه این آبادی را توگویی بسته اند به تخته بند سنت. الگوی شیوه های سنتی، عجیب بر تمام ابعاد زندگی روستانشینان سایه انداخته است. کسی چنین احساسی ندارد که از عقربه شتابناک زمان عقب افتاده و از کاروان زمان جا مانده است. مردم روستا مثل مردم شهر مجبور نیستند از صبح تا شب بِدو بِدو کنند و چند کار را با هم انجام دهند تا از پس سرعت زمان برآیند و مدیون سرعت برق آسای زمان قرار نگیرند. در اینجا از ساعت مچی و دیواری خبری نیست. سبک زندگی دوره قاجار یعنی پیشاتکنولوژی را تجربه میکنند. اگر در همه جا سخن از «سرعت» است در اینجا سخن از «زندگی» است؛ زندگی آرام، عاری از دغدغه های شهرنشینی؛ دغدغه در آمدن اتوبوس و رسیدن به ته خط، در آمد و رفت، در خرید و فروش، در کسب و کار، در پیشرفت، حتی در پیامگیری و پیامرسانی در شبکه های اجتماعی!
نامی که دیگران به این تافته جدا بافته داده اند چیزی است در این حال و هوا؛ «ایستا». گویی عقربه های ساعت از عصر مشروطه تاکنون در این روستا از حرکت ایستاده است. دوگانه های «پیشرفت» و «پسرفت»، «ترقی» و «جاماندگی» در فرهنگ این روستا جایی ندارد. همه چیز همان است که هست؛ نه کمتر و نه بیشتر. قرار هم نیست جز این باشد. خیلی بخت یاری میخواهد که حتی از چند متری سایه ات روزی در گوشه ای از این روستا بیفتد. باید ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دهند تا چنین توفیقی ترا دست دهد. مرا این بخت اما یار شد؛ به لطف دوست وکیلمان آقای حسین صالحی. نگارنده به اتفاق ایشان و دو تن از دوستان آقایان: محمود یزدانی و مهدی آیتی صبح پنجشنبه بیستم مرداد 1401 چشممان به این روستا باز شد.
اگر بخواهم مختصری از این روستا بگویم، باید خاطرنشان کنم: مردم این روستا از اهالی تبریزند و از پیروان مرحوم آیت الله میرزا صادق آقا تبریزی که پس از گذشت حدود صد سال همچنان از او تقلید میکنند. اینان برای گریز از موج تکنولوژی به اینجا پناه آوردهاند؛ آنهم تنها به این دلیل که برخی از یاران امام زمان در اینجا به امام میپیوندند. روستا در زمینی به وسعت حدود چهارده هکتار در کنار رودخانه شاهرود قرار گرفته است؛ محصور در ردیف منظمی از درختان تبریزی که با قد و قامت بلند خودنمایی میکنند. «سرسبزی» و «نظم» اولین مشخصه این روستاست. نظمی که به دیوار ساده و معماری خانه ها داده اند حیرت آور است. هر قدر هم چشم خطابین داشته باشی ذره ای انحراف از خط مستقیم در آن نمی بینی. جمعیت این روستا با آن همه آوازه ای که بهم زده فقط چهل و دو نفر میباشد؛ در هشت باب خانه مسکونی با درهای چوبی متحدالشکل. این درهای چوبی متحدالشکل خبر از اقتصاد سوسیالیستی و اشتراکی روستا میدهد. در سقف خانهها تماما تیرهای چوب به کار رفته است. همه روستاییان مانند اعضای یک خانواده تولید و مصرف میکنند.
اهالی روستا به معنای دقیق کلمه یک زندگی ساده و معمولی را دنبال میکنند. برای پخت و پز و ایجاد گرما از هیزم و کود حیوانات اهلی مثل گاو و گوسفند استفاده میکنند. پای تلویزیون نمینشینند؛ گوش به رادیو نمیدهند؛ فاقد شناسنامه و کارت ملیاند. بدون استفاده از خدمات دولتی و امکانات رفاهی جدید از قبیل: آموزش و پرورش، درمانگاه، ماشینآلات، آب لولهکشی، برق، تلفن، گاز، و نیز مطبوعات و وسایل ارتباطی مدرن از قبیل: موبایل و کامپیوتر و اینترنت و... روزگار میگذرانند. با استفاده از وسایل ابتدایی روشنایی، از قبیل: فانوس و چراغ گردسوز ساعاتی از شب را سپری میکنند. با این اوصاف شبهای روستا دیدنی تر است. نور کمرنگ مهتاب با نور فانوس و چراغهای گردسوز اتاقها آمیخته میشود. سایه ساکنین است که در حال راه رفتن بر تن دیوار اتاقها می افتد. همه چیز به صورت صحنه تئاتر درمیآید. مردم روستا از طریق کشاورزی و دامپروری امرار معاش میکنند. پرورش اسب و فروش آن از جمله سرگرمیها و منابع اقتصادی اهالی روستا را تشکیل میدهد. داروهای مصرفی آنها صرفا گیاهی است که خود به کشت و تولید آن میپردازند. ساکنان روستای ایستا در حفظ حریم خود بسیار میکوشند. از مردم فاصله میگیرند و کمتر کسی را به حریم خصوصی خود راه میدهند.
اینها همه، تصویری است از روستای ایستا که سالهاست نظر گردشگران وطنی را به خود جلب کرده و هرازگاه در قالب گروههایی برای بازدید راهی آنجا میشوند؛ امری که چندان هم به ذائقه اهالی روستا خوش نمیآید؛ تا جایی که در پارهای، با مخالفت برخی از اهالی روستا روبرو میشود؛ خاصه گردشگران زن که به هیچوجه اجازه ورود به روستا را ندارند، همانطور که زنان روستا نیز به راحتی مجاز به خروج از خانههای خود نمیباشند. کمی هم از اصطبل های روستا بگویم که دیدنی ترین بخش روستاست. نایاب ترین اسبهای عربی را در آنجا میشود دید؛ همه تربیت شده و گرانقیمت؛ به تقریب دو میلیارد تومان، و بیشتر صادراتی. هر اسبی را با کره اش در اصطبلی جا داده اند، و کنار آن طویله گاوها و بزهاست؛ همه اصیل و برگزیده. در حال حاضر رهبری روستا با آقای حسینقلی ضیایی است. در دقایق پایانی بازدید ما، وی از راه میرسد. ما را برای دیدار با ایشان به خانه ضیافت هدایت میکنند. خانه ای است با دو اتاق ساده و حیاطی تمیز و جویی که آبی زلال در آن جریان دارد. در خانه ضیافت از مبلمان و وسایل امروزی خبری نیست. یک بخاری هیزمی و یک زیلو و چند مخده تمام وسایل اتاق را تشکیل میدهد.
ضیایی پیرمردی است نسبتا فربه و سفیدرو و بسیار مودب و خوش استقبال. در دَم یکایکِ ما را با ته لهجه آذری نواخت. پیرمرد مریضاحوال است. نای نشستن نداشت. از باب احترام و به رغم اصرارهای ما پا دراز نکرد. به سختی در کنار درگاهی اتاق چهارزانو نشست. با زبان گرم و آهسته خود ضمن خوشامدگویی بنای بر گفتگو گذاشت. در لابلای گفتار خود به این امر اشاره داشت که دوره آخرالزمان است. ظهور نزدیک است. چندان برایش مهم نبود که جمعیت روستا اندک است. میگفت باکی نیست! از پاره ای مزاحمتها گلایه میکرد. میگفت خیلیها اینجا میآیند تا از ما با خبر شوند. در حالی که مزاحم آرامش ما میشوند. گاه درباره ما عده ای هم به زعم خود چیزهایی در اینجا و آنجا مینویسند که بیشتر پرت و پلاست! مثل این پرت و پلاها که من مینگارم!
بر گفته های خود همچنین افزود: ما کاری با دیگران نداریم. دیگران هم نباید با ما کار داشته باشند. چندین بار فرماندهان نیروی انتظامی اینجا آمدند تا از ما تشکر کنند، برای اینکه هیچکدام از اهالی این روستا از کسی شکایت نکرده و کسی هم از ما شاکی نبوده. اختلافات درون خودمان را هم خودمان حل و فصل میکنیم. سرمان هم در کار خودمان است. گاهی مسئولین دولتی هم اینجا میآیند و از روستا دیدار میکنند. ما هم از ایشان پذیرایی میکنیم.
میگفت ما خواهان زندگی ساده هستیم. زندگی ای که اسیر مدرنیسم و نظام ماشینی نباشد. زندگی ای که رنگ طبیعت را به خود گرفته باشد. این سخنان مرا به یاد رمان معروف «والدن»؛ یا «زندگی در جنگل»، اثر «هنرى دیوید ثورو» میاندازد که در آن زندگى جنگل نشینى و اندیشه هاى یک انسان آزاده و وارسته از قید و بندهاى تمدن امروزى روایت میشود. وی که عاشقانه طبیعت را میجست با الهامگیری از طبیعت، مدام هشدار میدهد: «سادگی، سادگی، سادگی!». توصیه به «ساده کنید، ساده کنید» در جای جای نوشتار او موج میزند. چنانکه در «ایستا» نیز موج میزند. پایانبخش این دیدار یک درخواست از رهبر ایستا بود؛ خواستم این دیدار را در قاب دوربین بیاورم تا یادمانی از این دیدار تاریخی باشد که حسینقلی ضیایی اجازه چنین کاری را نداد و اصرارهای من هم راه به جایی نبرد. چراکه، اقتضای سنت ایستا همین است که از مظاهر مدرن دور باشد و از هر چه پیرایه است دوری گزیند.
روستای ایستا
شهرستان طالقان
استان البرز
عکس از: امیرحسین ابن الرضا
1401/09/3010:28:35
کد خبر: 1413677
یلدا یک آیین کهن روستایی و خانوادگی در سرزمین ایران
به گزارش خبرگزاری برنا از استان البرز، یلدا آخرین شب پاییزی و نخستین شب زمستان به عنوان طولانی ترین، پرخاطره ترین و البته زیباترین شب سال برای ما ایرانیان، مناسبت ویژه ای به شمار می رود. شبی که در آن ایرانیان و اقوام مختلف، این سنت قدیمی را از نیاکان خود به ارث بردند و ضمن دید و بازدید از بزرگترها، با خوراکی های خاص مانند انار، هندوانه، آجیل و باسلوق و غیره کام خود را شیرین می کنند. در قدیم سادگی و صمیمیت رکن اصلی این دید و بازدید یا همان صله ی رحم بود که بزرگترها به آن تاکید فراوان داشتند و همه دور کرسی کنار هم جمع می شدند و با شاهنامه خوانی و تفال به حافظ، کودکان و جوانان فامیل را سرگرم و شاد می کردند و البته بزرگترها هم از این دورهمی بی ریا حظ می بردند.
به مناسبت این سنت قدیم و دیرینه حسین عسکری البرزپژوه و تاریخ نگار، در گفتوگوی اختصاصی با خبرنگار برنا درباره یلدا نزد ایرانیان می گوید؛ آیین با شکوه و کهن ایرانی با عنوان «شب یلدا» یا «شب چله» یا به عبارت دقیق تر، «چله بزرگ»، مناسبت مهم و ویژه ای برای ما ایرانیان به شمار می آید. البته نیاکان ما در ماه دی، چهار جشن در روزهای اول، هشتم، پانزدهم و بیست و سوم داشتند و شب روز اول را یلدا می نامیدند. یلدا از غروب آفتاب سی آذر آغاز و تا طلوع آفتاب، اول دی ماه ادامه داشت. روز پس از یلدا را «خُرم روز» می نامیدند و شب یلدا آیینی بود که بیشتر توسط مردم برپا می شد اما جشن خرم روز که روز اول دی بود بیشتر توسط پادشاهان و حاکمان در مراکز حکومتی برگزار می شد و اکنون جشن روزهای هشتم و پانزدهم و بیست و سوم فراموش شده است.
اما یلدا به عنوان بلندترین شب یا طولانی ترین تاریکی سال، واژه ای سُریانی به معنای میلاد و یا ولادت است. ولادت خورشید کهدر آیین های ایرانی، نام دیگرش «مهر» و «میترا» است. ایرانیان تاریکی و سرما را نامبارک می دانستند و به گرما و روشنایی علاقه مند بودند و آن را مبارک می دانستند. یلدا شبی است که روشنایی و گرما، در رزمی نفس گیر و با شکوه، تاریکی و سرما را شکست می دهد و از این جهت، شب یلدا، مهم و شادی آفرین است. بعد از شکستی که شب از روز می خورد، شب ها کوتاه می شوند. به همین جهت در یلدا، ایرانیان بیدار می مانند و شب زنده داری می کنند تا این رزم روز و شب را که منجر به پیروزی خورشید (مهر) می شود را نظاره کنند.
به همین خاطر جناب سعدی در این باره مصرعی دارند که می گوید؛ «صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود.» باز هم در اشعار فارسی اشاره به این مبارزه روز و شب را داریم؛
همه شب های غم آبستن روز طرب است
یوسف روز زِ چاه شب یلدا آید
و این اشعار نشان دهنده این مطلب است که یلدا برای ایرانیان بسیار مهم بوده است.
حال این سوال پیش می آید که چرا این آیین پس از گذشت چند هزاره، همچنان ماندگار است. نخست اینکه یلدا شب زایش خورشید یا مهر از باورهای کهن و آیینی ایرانیان و مربوط به آیین مهرپرستی یا میترائیسم بوده و چون جنبه آئینی و مذهبی داشته ماندگار شده است. دومین دلیل اینست که به لحاظ طبیعی، طولانی ترین شب سال (بلندترین تاریکی) برای ایرانیان مهم و قابل توجه بوده، و سومین دلیل اینکه یلدا یک آیین روستایی بوده که کشاورزان و روستاییان محصولات خود را برداشت می کردند و با آمدن سرما، فصل استراحت آنان شروع می شد. ناگفته نماند در پیش از اسلام و قرون اولیه اسلامی، در ایران غلبه با زیست روستایی بوده و چهارمین دلیل اینست که یلدا یک جشن خانوادگی بوده که عنصر خانواده در آن پررنگ است. به گمانم همین چهار دلیل، یلدا را ماندگار کرده است.
هشتگرد میراثدار مدنیت 2200 ساله اشکانی و 1000 ساله تشیع دوازده امامی است
19 آذر 1401
کد خبر: 1409066
به گزارش خبرگزاری برنا از استان البرز، هر گوشه ای از ایران، فرهنگ و تاریخ غنی دارد که به دلیل تفاوت های مختلف آداب و رسوم، بخشی از فرهنگ، هویت و حتی آثار باستانی آن شهر پدیدار شده و برای گردشگران ایرانی و خارجی جاذبه دارد. فرهنگ یک مفهوم گسترده است که شامل رفتارهای اجتماعی، اعتقادات، هنرها، قوانین، آداب و رسوم، قابلیتها، دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و... می شود که هر منطقه از هر کشوری میتواند فرهنگ متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد.
هشتگرد نخستین شهر استان البرز به شمار میرود که به طور رسمی و با تصویب شورای فرهنگی عمومی، دارای روز فرهنگی است و به دلیل قدمت دیرینه از سوی متولیان با ذوق و البته خلاق، 17آذر ماه روز فرهنگی هشتگرد نامگذاری شده است. با گریزی به قدمت این شهرستان دریافتیم که بر اساس یافته های باستان شناسی، شهر هشتگرد دست کم قدمت 2هزار و 200ساله دارد و مربوط به دوره اشکانیان است.
به همین بهانه سراغ حسین عسکری، تاریخ نگار، البرز پژوه و نویسنده کتابهایی چون «کتابشناسی ساوجبلاغ»، «نقد دل»، «بیداری دشت کهن»، «علمای مجاهد استان البرز»، «دشتی به وسعت تاریخ»، «کهن دشت»، «روستای ایستا» و «روستازادگان دانشمند» رفتیم و با وی درباره چگونگی به ثبت رسیدن روز فرهنگی هشتگرد گفتوگوی ویژه ای ترتیب دادیم. قطعاً این گفتوگو برای فرهنگ دوستان با اهمیت و جذاب می باشد.
علت نامگذاری روز فرهنگی هشتگرد را توضیح دهید؟
در سال 1399شهرداری و شورای اسلامی شهر هشتگرد پیشنهادی به شورای فرهنگ عمومی شهرستان ساوجبلاغ ارائه داد برای اینکه شهر هشتگرد دارای یک روز فرهنگی شود. بر این اساس پیشنهادهای مختلفی در این زمینه مطرح شد و در نهایت شورای فرهنگ عمومی شهرستان ساوجبلاغ، مناسبت 17آذر سال 1377که سالروز ثبت کاروانسرای صفوی ینگی امام در فهرست آثار ملی ایران است به عنوان روز فرهنگی هشتگرد انتخاب کرد. آثار ملی ایران به مجموعه آثاری گفته می شود که واجد ارزش های ملی و فرهنگی برای تمام ایرانیان محسوب می شود و این کاروانسرا از این جهت اهمیت دارد که در مسیر جاده ابریشم است و جاده ابریشم جاده ای بوده که به طول 8هزار کیلومتر از چین آغاز و تا قسطنطنیه (دروازه غرب) امتداد داشته است.
یکی از جاده های مهم مسیر جاده ابریشم، جاده رِی به قزوین است که در این مسیر، دو کاروانسرا یعنی کاروانسرای شاه عباسی کرج و کاروانسرای صفوی ینگی امام واقع است. کاروانسرای ینگی امام از آن جهت با اهمیت است که بر اساس پژوهش های انجام شده، حدود 70نفر از چهره های ایرانی و خارجی شامل فرستادگان دولت ها در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، شاهان قاجار و شاهزادگان یا از این کاروانسرا عبور و یا در آن توقف کرده اند. به همین منظور این کاروانسرا را می توان یکی از مهمانخانه های تاریخ دیپلماسی ایران به شمار آورد که در بیشتر سفرنامه ها و خاطرات رجال دوره قاجار به آن اشاره شده است.
قدمت شهر هشتگرد به چه دوره تاریخی برمی گردد؟
وقتی می خواهیم درباره پیشینه یک مکان جغرافیایی سخن بگوییم؛ بیشتر از روی یافته های باستان شناسی یا با استناد به منابع کهن مکتوب برجای مانده ابراز نظر می کنیم. بر اساس سفال های باستانی به دست آمده، شهر هشتگرد دست کم قدمت 2هزار و 200ساله دارد. یعنی مربوط به دوره اشکانیان است و این آثار ارزشمند از تپه ای 13 متری در جنوب شهر هشتگرد به نام چال تپه به دست آمده که محل اولیه استقرار هشتگرد بوده. به همین دلیل پژوهشگران نامدار عرصه ایران شناسی همانند دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد شناخته شده دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی) بر این نظرند که نام هشتگرد برگرفته از «اشک کَرد» است. یعنی جایی که به وسیله اشکانیان بنا شده است.
بر اساس منابع مکتوب، کهن ترین منبعی که در آن به نام هشتگرد اشاره شده، کتابی به نام «نقض» نوشته عبدالجلیل رازی قزوینی است که 900سال پیش به زبان فارسی نوشته شده است. در آن کتاب به زندگی گروهی از شیعیان دوازدهامامی در محلی به نام هشتجرد در قرن های پنجم و ششم هجری قمری اشاره شده است. این هشتجرد مورد اشاره در اطراف قزوین را می توان به شهر هشتگرد تطبیق داد که معرّب واژه هشتگرد است. چهره های علمی و فرهنگی معاصر مثل میرجلال الدین محدث اُرموی، دکتر عبدالحسین زرین کوب، استاد علی اکبر دهخدا، آیت الله شیخ عزیزالله عطاردی و استاد دکتر رسول جعفریان بر این نظرند که منظور از هشتجرد همین هشتگرد مرکز شهرستان ساوجبلاغ است.
شواهد موجود در کتاب نقض نشان می دهد که مذهب تَشیُع در شهر هشتگرد، قدمت 1000ساله دارد پس با یک سیر تاریخی می توان گفت این شهر در دوره اشکانیان بنا شده و نام اولیه آن اشک کرد بوده و پس از مدتی به هشتگرد تبدیل شده است. در این سیر تاریخی، برخی مواقع، خالی از سکنه بوده و مکان آن از جنوب به شمال شهر منتقل شده است. آثار دیگری از تپه 16 متری ینگی امام در شهر هشتگرد طی سه فصل کاوش باستان شناسی به دست آمده که متعلق به دوره ایلخانیان یعنی قرن های 7و 8هجری قمری است. این تپه هم در سال 1379 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. امامزاده جعفر در جنوب شهر و امامزادگان هادی و علی النقی در محله ینگی امام شهر هشتگرد قرار دارند که براساس نسب شناسی، از نوادگان امام موسی کاظم (ع) به شمار می روند. بقعه این امامزادگان هم در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
آیا متولیان امر به آثار تاریخی این شهر اهمیت داده اند؟
خوشبختانه به کاروانسرای ینگی امام که یکی از آثار مربوط به دوره صفوی و منسوب به شاه عباس اول است، توجه شده به طوری که با طرح وزارت میراث فرهنگی و کمک یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد)، بخشی های زیادی از ویرانی های آن تعمیر شده است. اخیراً وقتی که وزارت میراث فرهنگی پرونده کاروانسرای ایرانی را برای ثبت به یونسکو فرستاد برای تکمیل ثبت این پرونده مهم باید مصادیقی بیان می شد. یکی از مصادیق کاروانسرای ایرانی، همین کاروانسرای صفوی ینگی امام در استان البرز است. البته این مهم، زمانی به ثمر می رسد که این کاروانسرا دارای کاربریهای متناسب با ساخت و فضای فرهنگی و تاریخی اش باشد. کاروانسرا به همراه تپه ایلخانی ینگی امام و بقعه امامزادگان هادی و علی النقی می تواند به یک مجتمع فرهنگی - تاریخی ارزشمند تبدیل شود. در واقع مجموعه ینگی امام قابلیت تبدیل به یکی از قطب های تاریخی، فرهنگی و گردشگری استان البرز را داراست. در مجموع، وقتی که این کاروانسرا به کاربری اصلی و متناسب به خودش برسد می توان گفت حفاظت از این اثر نفیس به سرانجام خود رسیده است.
حرف پایانی ...
اما آثاری که از تپه اشکانی شهر هشتگرد به دست آمده با بررسی سفال های سطح تپه توسط یک دانشجوی کارشناسی ارشد باستان شناسی به نام سید محمد خامسی در سال 1388 انجام شده و هنوز در آنجا کاوش باستان شناسی منسجم انجام نشده است. به همین جهت با کاوش علمی و روشمند شاید بشود در لایه های پایین تر به آثار فرهنگی دیگری دست یافت. متاسفانه به دلیل محصور نبودن و نداشتن حفاظ، خواسته و یا ناخواسته به این اثر نفیس فرهنگی که در فهرست اثر ملی ایران به ثبت رسیده، آسیب هایی وارد شده است. به نظر می رسد با یک حصار و مراقبت مضاعف می توان از تخریب بیشتر آن جلوگیری کرد. کاروانسرای ینگی امام با توجه به اینکه در رویدادهای مربوط به تاریخ معاصر ایران مثل جنبش مشروطیت، استبداد صغیر (فتح تهران)، نهضت جنگل و کودتای سوم اسفند 1299، جنگ های جهانی اول و دوم و حتی انقلاب اسلامی مورد استفاده و توجه بوده و نامش در اسناد و منابع مکتوب آمده، قابلیت دارد که تبدیل به موزه تاریخ معاصر ایران یا البرز شود به طوری که آثار و اسناد مربوط به این رویدادها به آنجا منتقل و با شیوه های هنری و خلاقانه در معرض دید علاقه مندان به ویژه جوانان قرار گیرد.
گفت و گوی فوق در خبرگزاری برنا
یادداشتم درباره هشتگرد در روزنامه پیام آشنا
نوشته ام درباره هشتگرد در خبرگزاری مهر
گزارشی وب سایت تیتر یک از آیین روز فرهنگی هشتگرد
فرهنگ، مضرب مشترک انسان بودن و نحوه حضور انسان در جهان
دکتر حکمت الله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی
هفدهم آذر ماه، فرخنده سالروز «فرهنگ هشتگرد شهر» بر همه هشتگردیان و هشتگرد نشینان شهرستان ساوجبلاغ فرخنده و گرامی باد!
فرهنگ فصل مشترک، ممیزه و شاخصه انسان بودن و نحوه حضور انسان در جهان است. اخلاق مندی و دین ورزی، عرفان و اشراق و سلوک ورزی های عرفانی، اندیشوری و خردورزی های کنه جویانه، کشش ها و کنش ها و چشش ها و خیزش های خلاق ذوقی و زیباشناختی و هنرمندانه، معرفت ورزی های علمی و عملی و فناورانه همه یکسر از مصادیق فرهنگی بودن و حضور فرهنگی انسان در جهان بوده اند و هستند و تا هستیم خواهند بود. هر وصف و تعریفی که از هستی و چیستی انسان و انسان بودن و نحوه حضور آدمی در جهان داده شود اعم از هستنده ای ابزارساز، جانوری اعتبارساز؛ باشنده ای خردمند و خردورز، نشانه پرداز و نمادورز، چندزبانی (polyglot) و بهره مند از انواع و اطوار و اقسام زبان های مفهومی و غیر مفهومی و وصف ها و تعریف های پرشمار دیگر از این دست، همه مسبوق به سابقه فرهنگ و نحوه بودن و حضور فرهنگی انسان در جهان هستند. نگاه حکیمانه فردوسی حکیم و خردمند را به فرهنگ و تعابیر ژرف و مغز و نغز او را در وصف فرهنگ ببینید:
ز دانا بپرسید پس دادگر
که «فرهنگ» بهتر بود یا گهر؟
چنین داد پاسخ بدو رهنمون
که «فرهنگ» باشد ز گوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بود
ز گوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بی هنر زار و خوار است و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست
متأسفانه میان ما و این نوع نگاه و این نوع فهم فاخر و ژرف و اخلاقی از فرهنگ و این نحوه زندگی که فردوسی حکیم و خردمند در وصفش سخن گفته است فاصله و فراق بسیار افتاده است. فاصله و فراقی غم انگیر! غم انگیز تا آنجا روزهایی را که به مناسبت پاس و گرامیداشت فرهنگ و به نام فرهنگ در شهرها و زادگاه هایمان برگزار می کنیم نه گرم و صمیمی احساسشان می کنیم نه گرمی و صمیمی با مشارکت و حضور شورمندانه و پر سور و سرور و نشاط شهروندان پاس و گرامیشان می داریم.
سالروز فرهنگی هشتگرد شهر بر همه هشتگردیان و ساوجبلاغیان گرامی و فرخنده باد! باغستان ها و تاکستان ها و چنارستان های رنگارنگ و مزرعه های پربار و برکت شهرستان ساوجبلاغ که در روزگاران باستان به چشمه سارها و جویبارهای پر آب و سرد و زلال و و رودخانه های فصلی اش شهره بوده است و نام ساوجبلاغ هم معرف همین اوصاف است؛ چونان گهواره ای در میان دشت های فراخ و حاصل خیز از استان زنجان و قزوین گرفته تا آن سوی استان البرز، دشت های ری و ورامین دامن گسترده است. کاروانسرای صفوی ینگی امام هشتگرد شهر چونان دیگر کاروانسراهای ایران زمین شریان ها و شاهرگ های ارتباط و داد و ستد و تجارت کثیرالاضلاع و کثیرالافعال و اهداف در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ما ایرانیان بوده است.
این تنها شناسنامه هویت ساوجبلاغیان و هشتگردیان نیست. در غرب شهر هشتگرد و شهرستان ساوجبلاغ یکی از غنی و کهن ترین محوطه های باستانی میهن ما قرار گرفته که از هزاره های نوسنگی تا روزگاران متأخر دوره به دوره آثار تاریخ و فرهنگ ملت و میهن ما را در لایه ها و نهشت های باستانی خود همچنان نهفته و نهان دارد و همچنان با کلنگ باستان شناسی می توان یک جهان تاریخ و فرهنگ از درونشان برکشید. استاد بنام و باستان شناس توانا و آزموده میهن آقای دکتر یوسف مجیدزاده هر کجا که هستند جانشان در صحت و عمرشان دراز باد! با هیأتی متشکل از باستان شناسان کارآزموده میهن، دو دهه و نیم پیش طومار قطور کاوش های عظیمی را در محوطه ازبکی گشودند و افتتاح کردند که خرمن دستاوردهایشان بس عظیم و بی بدیل بود. محوطه اُزبکی شناسامه هویت شهر و شهرستان و استانی است که دست و دامنش پر از فرهنگ و تاریخ است و مآثر و مستندات تاریخی و مدارک و شواهد باستان شناختی.
البته و صد البته همه روز ما روز فرهنگیست. نوزاد انسان پیشاپیش با یک جهان استعداد و امکانات عظیم و بی نظیر فرهنگی چشم در جهان می گشاید. ما آدمیان هستندگان و باشندگانی فرهنگی و فرهنگ پذیر و فرهنگ ساز هستیم. فراخوانده شده ایم تا جامعه و جهان بشریمان را با کنش های سازنده و خلاق خویش بنیاد نهیم و بسازیم و بپا کنیم. همه ما فرهنگی زاده می شویم و فرهنگی زندگی می کنیم و فرهنگی چشم از جهان فرومی بندیم. دین هم مصداقی از زیست اقلیم و عالم فرهنگی ما در نسبت با امر قدسی و رازِ کنه و سرچشمه هستی و حکمت و خرد و معنا و معرفت و راستی و فرجام بودن و نبودن ما در جهان است. نوع اقتصاد و نحوه معیشت ما ذوق و ذائقه زیباشناختی و زیباپسندی ما. کشش ها و کنش ها و چشش ها و خیزش های معرفت ورزانه ما از هر جنس و نوع و طور و قسم و در هر سطح و عمق همه در ذیل مفهوم فرهنگ و حضور فرهنگی انسان در جهان تعریف می پذیرند و تعریف می شوند.
آسیب به فرهنگ، تحقیر و تضعیف و تخفیف فرهنگ، تحقیر و تحریف و تخفیف انسان را به دنبال داشته است. متقابلاً شکوفان شدن فرهنگ، شکوفان و درخشان شدن سپهرهای دیگر زندگی را در پی داشته است. پاکیزگی، زیبایی، نظم، اخلاق و ادب و رسم درست زیستن، احساس مسئولیت به سرنوشت خویش و دیگری، مراعات قانون، نشاط سازندگی و آفرینندگی و اراده و عزم و کنش و کوشش به سوی و برای یک زندگی عزتمندانه و آبرومندانه، دادورانه و دادگرانه زیستن و داورانه و دادگرانه داوری و مجاهدت کردن. آزادی را در ذیل مسئولیت و قانون را در ذیل عدالت تعریف کردن همه مصادیق فرهنگ و زیست فرهنگی و حضور با نشاط و شور و شوق و ذوق و سور و سرور آفرینندگی و فرهنگ مندی آدمیست.
روزهای فرهنگی را زیر سقف و ساختمان این نهاد و آن تشکیلات اداری و دولتی محصور و محبوس نکنیم. کلیشه ای و تشریفاتیشان نکنیم. به درون مردم ببریمشان. در میان نشاط و هلهله شهروندان برگزارشان کنیم. آنگاه شیرینی ثمرات و برکاتشان را در همبستگی اجتماعی و وفاق ملی ببینیم و بچشیم. زیر آسمان شهرهایمان ماه روزها و سالروزهای فرهنگ را در میان دست افشاندن ها و پای کوفتن های پرشور و سور و سرور شهروندان شهرهایمان جشن بگیریم و پاس و گرامی بداریم. آنکه خانه خویش را دوست و پاس می دارد خانه همسایه را هم دوست و پاس و گرامی می دارد. سورها و سرورهای خوش و نجیب و اصیل چونان عطر و رایحه خوش آزاد و رها بر بال نرم نسیم و باد به سرزمین های پیرامون دامن می گسترند و بر شامه های تندرست خوش می نشینند. حسن ختام سخن آنکه «فرهنگ»، مضرب مشترک همه مصادیق و جلوه های انسان بودن ما در جهان است.
خیابانی به نام استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
شهر هشتگرد
شهرستان ساوجبلاغ
استان البرز
_____________________________________
حب الوطن من الایمان
دکتر علی اکبر صالحی
معاون پژوهشی و قائم مقام فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران
روزهای فرهنگی شهرها و استان ها در تقویم پرافتخار ایران عزیز، روزهایی فرخنده، مبارک و وحدت آفرین است. در این مناسبت های مهم، مردم با برگزاری جشن ها و آیین های فرهنگی، افتخارات و ریشه های تاریخی و فرهنگی زادگاه و خاستگاه خود را معرفی و مرور می کنند. با حسن سلیقه شورای فرهنگ عمومی شهرستان ساوجبلاغ، 17آذر 1377 (سالروز ثبت کاروانسرای صفوی ینگی امام در فهرست آثار ملی ایران) «روز فرهنگی شهر هشتگرد» نامیده شده است. هشتگرد مرکز شهرستان تاریخی ساوجبلاغ در استان البرز است. پیشینه یافتههای باستانشناختی در آن، به هزاره هفتم پیش از میلاد مسیح می رسد. این شهرستان خاستگاه بسیاری از خاندانهای عریق علمی از جمله «خاندان علمی و فرهنگی برغانی» است که از دوره صفویه تا کنون در سپهر دین و دانش این سرزمین قدسی نقشآفرین بوده اند. با توجه به موقعیت جغرافیایی و راهبردی این شهرستان، ردپای رویدادهای تاریخ معاصر همانند جنگ های اول و دوم ایران و روس، جنبش مشروطیت، نهضت جنگل، جنگ های جهانی اول و دوم، جنبش ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را هم می توان در آن پی گرفت. از دیگر سو، عبور و توقف حدود هفتاد چهره سیاسی و فرهنگی ایرانی و خارجی در کاروانسرای صفوی ینگی امام شهر هشتگرد، موجب شده از این کاروانسرا به عنوان یکی از میهمانخانه های تاریخ دیپلماسی ایران در مسیر جاده ابریشم یاد شود. همه این افتخارات فرهنگی و تاریخی و همچنین پیوند اینجانب با روستای تاریخی برغان و خاندان برغانی ایجاب می کند که روز فرهنگی شهر هشتگرد را صمیمانه به همه البرزیان و اهالی نجیب و میهماننواز شهرستان ساوجبلاغ به ویژه هشتگردی های عزیز شادباش عرض کنم.
جان به قربان وطن باد که در مذهب عشق
به جز از عشق وطن یاد نداد استادم
پیام دکتر علی اکبر صالحی در خبرگزاری مهر
_____________________________________
هشت دژ، هشت آبادی و هشت باغ
دکتر مهراب رجبی
البرزپژوه و مشاور البرزشناسی استاندار البرز
بسم الرحمن الرحیم
«هشت» را در سلسله اعداد، عددی پر خیر و خوش یُمن و نماد برکت معرفی کردهاند. تقریباً در تمامی ادیان این عدد را - که به عدد خدایان مشهور است. رمزی از بهشت و نشانی از عالم ملکوت دانسته، تعداد دوزخ را هفت و شمار بهشت را هشت برشمرده و آن را نشانه سبقت رحمت خداوند بر غضبش معرفی کردهاند. در بیانی عجیب حتی بهشت را «بههشت» به سوی هشت معنی کردهاند. این عدد بخصوص در معماری ایران و اسلام گرامی داشته شده و در ساخت بناهای سترگ با گنبدهای بزرگ - از جمله گنبد باشکوه سلطانیه - پلانهای هشت ضلعی مورد توجه ویژه قرار گرفته است. و اما «گِرد» که تعریب شده آن «جِرد» میباشد، به معنای دژ، جا، مکان، قلعه و آبادی به عنوان پسوند اسم و صفت - در جاینامشناسی ایران و جهان به صورت گِراد و گارت - فراوان به کار گرفته شده و معنی «سرزمین کهن» از آن مستفاد میشود. هشتگرد این مکان باستانی واقع در مسیر جاده ابریشم به معنای هشت دژ، هشت آبادی و هشت باغ میباشد. وهرگرد (سرزمین آفتاب) و هلگرد (سرزمین ماه) از دیگر اماکن واقع در نزدیکی هشتگرد - در مشرق آن - میباشند. بروجرد / بروگرد/ وروگرد به معنی مکان پر خیر و آبادی سر سبز از جمله این آبادیهاست. همچنین دارابگرد، خسروگرد، سوسنگرد، دستگرد، هرمزگرد و فرهادگرد. هفدهم آذر ماه «روز فرهنگی هشتگرد» را به اهالی محترم این شهر باستانی و تأثیرگذار در تاریخ و جغرافیا تبریک میگویم.
تا قیامت فیض روحانگیز جان
از فراز عرش بر هشتگردیان
پیام دکتر رجبی در پایگاه خبری پیام مدیریت
_____________________________________
یه صبح دیگه در هشتگرد
17 آذر «روز فرهنگی شهر هشتگرد» است که سه سال پیش در شورای فرهنگ عمومی شهرستان ساوجبلاغ به تصویب رسید. در این مناسبت، کاروانسرای صفوی ینگی امام در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است. قرار است به دعوت برنامه زنده تلویزیونی «یه صبح دیگه»، چهارشنبه 16 آذر 1401ساعت 8 صبح، بنده و آقای محمدرضا کاشف (رییس کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر هشتگرد) دقایقی در شبکه البرز از هشتگرد و ویژگی های فرهنگی و تاریخی اش بگوییم.
حسین عسکری
_____________________________________
مجموعه مطالبی به مناسبت روز فرهنگی هشتگرد - 2